محمد مهدیمحمد مهدی، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

محمد مهدی عشق مامان و بابا

سلامی دوباره

سلام پسر گلم  خوبی مامان مدت زیادیه که برات مطلب ننوشتم ولی امیدوارم که دیگه مرتب بیام اینجا و از اتفاقای جالبی که بوسیله تو شکل میگیرن بنویسم در حال حاضر شما یک سالو و پنج ماه و هفده روز سن دداری.حسابی هم پرجنب و جوش هستی بطوریکه هرکی میبینت میگه وای عزیزم تو خونه هم اینجوریه ومن هم پیش خودم میگم مگر تو چطوری هستی فقط دوست داری بازی کنی و تقریبا هر چیزی رو اولین بار که تو عمرت میبینی و دوست داری کشفشون کنی،،پسرم من تورو درکت میکنم  چند روز پیش میرفتی رو تخت منتظر میشدی نگاهت کنم وخودتو پرت میکردی پایین و حسابی ذوق میکردی و میخندیدی ولی دیدم خطرناکه  پتو گذاشتم پایین تخت  .چندروز بعد دیدم داری پتو رو از اون ور ا...
6 مهر 1392

سلام عزيزم

سلام پسر گلم عزيزم امروز ١٢فروردينه امسال اولين نوروزمونو با شما جشن گرفتيم پسرگلم حدودا يك هفته اس كه راه ميري الهي قربون أون راه رفتن خوشكلت بشم انقدر بانمك راه ميري كه دوست دارم هي نگاه كنمو حسابي ذوق بزم راستي ميدوني شما در اولين سالي كه پيشمون بودي به مامان عيدي دادي ؟؟؟؟؟!!!!! بله شما روز دوم عيد كلمه ماما رو خيلي واضح گفتي وتا چند روز فقط ميگفتي (ماما) نميدوني وقتي اين كلمه رو ميگي چه حس خوبي دارم جگر مامان امسال عيد ما اكثر روزا رو خونه بوديم چون بابا سركار بود مامانم كنكور داشت،انش الله قبول بشم راستي گلم سه ،چهار روز پيش براي اولين بار سرما خوردي ولي خداروشكر چيز مهمي نيست وفقط ابريزش بيني داري كه كمي موقع خواب اذيتت ميكنه اميد...
13 فروردين 1392

وروجك

سلام عزيزم بعد از سه ماه بازم اومدم اگر ميپرسي چرا انقدر دير؟بأيد بگم عزيزم به اين دليل كه شما تمام وقت منو پر كرديد عزيزم نميدوني چقدر پرجنب و جوشي مگر ميشه بشيني همش در حال فعاليتي الان كه دارم برات مينويسم شما براي دفعات اول بدون كمك روي پاهات مي ايستي و همچنين حدود دو هفته ست كه ميگي بابا
13 بهمن 1391

اولين دندان

سلام پسر گلم امروز دهم اذر ماه ١٣٩١هست عزيزم امروز ظهر داشتي با بابايي بازي ميكردي كه يهو بابا منو صدا زد و گفت بيا انگار محمد مهدي دندان دراورده من هم با ذوق اومدم پيشتون به لثه هات نگاه كردم ولي چيزي نديدم خب گذشت تا شب كه وقتي داشتي با ليوان اب ميخوردي صداي برخورد مرو اريد سفيدتو با ليوان شنيديم كلي ذوق كرديمو حسابي خوشحال شديم
10 آذر 1391

هشت ماهگي و شيرين كاري هاي جديد

پسر گلم دو روز پيش وارد هشت ماهگي شدي ،پسرم كم كم داري بزرگ ميشي مرد ميشي ديروز برديمت بهداشت خدارو شكر همه چي خوب وزنت ١٠كيلو بود ولي زير بغلت عفونت كرده بود دكتر گفت بخاطر واكسن بدو تولدته البته اين موضوعو اول هفت ماهگيت متوجه شدم گلم ديگه ميتوني بدنتو بوسيله دستات از زمين بلند كني مثل حركت شنا و خودتو پرت ميكني به جلو .بعضي وقتا هم پاي سمت راست تو خم ميكني به حالتي كه انگار ميخواي چهار دستو پا بري ولي أون يكي پات همراه نميشه پسر گلم ياد گرفته دست ميزنه و يك حالتي مثل بوس كردن درمياره و با زبونت صدا هاي خننده داري درمياري جونم برات بگه تابتو برات اويزون كردم وقتي ميري داخلش حسابي ذوق ميكني خب اينم خلاصه ايي از شيرين كاري ها و اخبار اين چ...
21 آبان 1391

سلام عزيزم

سلام پسر گلم بعد از مدتها دوباره امدم خب خدارو شكر واكسنتم زدي و خيلي اروم خوابيدي البته كمي گريه كردي ولي زود ساكت شدي وقتي رسيديم خونه خوابوندمت سرتخت منتظر بودم بكه با گريه از خواب بيدار شي اخه شنيده بودم اين واكسن خيلي درد داره ولي با ورم نميشد كه اصلا گريه نكردي به بابا ميگفتم نكنه واكسن هپاتيت و بهش نزدن و أشتباهي چيز ديگه ايي زدن.قربون پسر خوب و قويم بشم مردي مامان مرد.
18 آبان 1391

سلام عزيزم

سلام پسر گلم بعد از مدتها دوباره امدم خب خدارو شكر واكسنتم زدي و خيلي اروم خوابيدي البته كمي گريه كردي ولي زود ساكت شدي وقتي رسيديم خونه خوابوندمت سرتخت منتظر بودم بكه با گريه از خواب بيدار شي اخه شنيده بودم اين واكسن خيلي درد داره ولي با ورم نميشد كه اصلا گريه نكردي به بابا ميگفتم نكنه واكسن هپاتيت و بهش نزدن و أشتباهي چيز ديگه ايي زدن.قربون پسر خوب و قويم بشم مردي مامان مرد.
18 آبان 1391